loading...

صالحه +

بازدید : 330
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 12:27

احتمالا چیزهایی که اخیرا باهاشون سر و کله زدم من رو به این نگرش رسوند. در یک ماه و نیم گذشته دو کتاب عهد مشترک و جهاد کبیر رو به ترتیب خوندم. کمی‌در اینستاگرام چرخ زدم و زندگی یک مادرِ با ده فرزند رو دیدم. به جز انیمیشن‌های ساعت ۱۴ شبکه نهال، تنها فیلمی‌که دیدم و ذهنم رو درگیر کرد، میان ستاره‌ای بود. تو این مدت بیشتر قرآن خوندم. مخصوصا جزء ۲۹ و ۲۸ رو و همینطور کامنت آقای ن..ا در پست قبلی ذهنم رو درگیر کرد به فرصت‌هایی که در زندگی مثل ابرها میگذرند. گاهی می‌بارند، گاهی محو و ناپدید می‌شوند، گاهی هم باد آرام آرام اون‌ها رو حرکت میده و ما رو به اشتباه می‌اندازه که این ابر تا عصر در آسمان هست... کلّا.
به زندگی خودم نگاه می‌کنم. به لحظه‌ای که دیگه بر نمی‌گرده. سوال اینجاست که این لحظه‌ی دنیایی چقدر ظرفیت داره. چه نسبتی با دنیای دیگه داره؟ چقدر گنجایش داره؟
اگر از این دنیا به آخرتی ابدی منتقل میشیم پس این لحظه بی‌نهایت ارزشمند هست چون پهنای باندی به اندازه‌ی بی‌نهایت داره.
دنیا مزرعه‌ی آخرته. مزرعه‌ای که عمرش به اندازه‌ی طول عمرمون در این‌ دنیاست. از لحظه‌ی تولد تا مرگ. از لحظه‌ی انتقال از رحم مادر به رحمِ دنیا و انتقال از رحمِ دنیا به رحمِ آخرت.
عمر این مزرعه مثل عمر ماست. مثل یک سالِ کشت و زرع، فصل‌های خودش رو داره: کودکی و نوجوانی... جوانی... میانسالی و پیری و روزهای آخر زمستان...
کودکی مثل بهارِ زندگی هست و آدم همش دلش می‌خواد برگرده به روزهای قشنگش. اما زود تمام میشه و کم کم گرمای جوانی و تب و تابش شروع میشه. جوانی پر از بادهای سرد و آفت خیزه و جلوه‌های هزار رنگِ برگ‌هاش فریبنده و دلرباست اما همون ماه‌ اول پاییز می‌ریزند و امان از وقتی که روی اون برگ‌ها سرمایه‌گذاری کرده باشی. زمستون هم می‌تونه با گرمای کرسی و خوردن میوه‌های خشک و آجیل و ترشی‌های پاییزه بگذره، هم میتونه آدم رو زیر کورانِ برفِ سفید توی کوهستانِ بی‌انتها گم کنه.
خیلی از چیزایی که در آینده برامون رقم می‌خوره به نهالی بستگی داره که برامون توی بهار می‌کارند.
همه‌ی نهال‌ها توی بهار تقریبا شبیه همدیگه اند... اما نهالِ ما می‌تونه، نهالِ یک درخت میوه باشه، مثل سیب، گلابی، گردو... می‌تونه نهال یک درخت بی‌ثمر، یه بید مجنون، یه کاج بدبو...
نهالی که پدر و مادرمون می‌کارند، با آبِ حلال آبیاریش می‌کنند، با دقت هرس می‌کنند و از آفات روزگار دور نگه میدارند.
وقتی نوجوانی شروع میشه... وقت کم کم جوانی میاد، تفاوت‌ها زیاد میشن...
اما شاید خبر خوب این باشه که همیشه باغبانِ مهربانی هست که حاضره درختِ داغونِ ما رو با یک درخت ثمرده و خوشگل و سایه‌بلند تعویض کنه... کافیه بگیم: یا ایها العزیز، مسّنا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعه مزجاه...

ابد در پیش داریم!
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 77
  • بازدید کننده دیروز : 63
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 85
  • بازدید ماه : 1126
  • بازدید سال : 48147
  • بازدید کلی : 63569
  • کدهای اختصاصی